به گزارش مشرق، نوشته های ذیل، دو بخش مختلف از کتاب زندگی نامه جدید استیون جرارد است. جرارد در این کتاب از رابطه خود با مربیان لیورپول و مخصوصا رافا بنیتس سرمربی کنونی رئال مادرید می گوید.
فکر نمی کنم رافا به عنوان یک شخص از من خوشش بیاید. دلیلش را نمی دانم اما این احساس از مادرم به من منتقل شده است. او پیش از این که با من حرف بزدند، با مادرم صحبت کرده بود. در ژوئن 2004 رافا جانشین ژرارد هولیه شد. من در آن زمان در پرتغال بودم و عضوی از تیم انگلستان در یورو بودم. با وجود اینکه هولیه کنار گذاشته شده بود، هنوز علاقه زیادی به لیورپول داشت و ما رابطه نزدیکی داشتیم. او و مادرم به پرتغال پرواز کردند تا بازی انگلستان مقابل کرواسی را ببینند. آن جا بود که آن ها با رافا روبرو شدند. ژرارد مادرم را به رافا معرفی کرد.
آن ها دست دادند و سلام کردند و بلافاصله رافا بی پروایانه پرسید: استیون پول دوست دارد؟ به جای اینکه با سلام و اینکه از دیدنتان خوشحالم، این ها اولین جملاتش بودند (توضیح: در آن زمان شایعه انتقال جرارد از لیورپول مطرح بود). مادرم جواب داد که این چه جور سوالی است. می توانم تلفن را بردارم و با تمام مربی های سابقم حرف بزنم. به جز رافا. این غم انگیز است چون بهترین شب زندگی ورزشی ما در کنار هم رغم خورده است و با این وجود هیچ ارتباطی با هم نداریم. او بازیکنانی که اسپانیایی صحبت می کردند را بیشتر دوست داشت. او به خصوص طرفدار بازیکنانی اهل آمریکای جنوبی بود اما این از نظر من مشکلی نداشت.
در فصل 09-2008، رافائل بنیتس و سر الکس فرگوسن جنگ روانی ای را به راه انداختند که به زعم بسیاری دلیل اصلی از دست رفتن قهرمانی قرمزهای مرسی ساید بود.
رافا به کنفرانس مطبوعاتی رفت و همه چیز معمولی به نظر می رسید اما بعد دست در جیبش کرد و چند ورق کاغذ بیرون کشید. آن ها را روی میز پخش کرد و با گفتن حقیقت (فکت) شروع کرد. او مرتب می گفت حقیقت و جمله هایی را پس از آن می گفت. نمی توانستم چیزی که می شنوم را باور کنم. در مبل فرو رفته بودم و دست به سینه نشسته بودم و انگشتانم را در بازو هایم فشار می دادم. برای او احساس شرمندگی می کردم.
او می گفت که چطور منچستر یونایتد و "آقای فرگوسن" بابت اشتباهاتشان تنبیه نشده اند. او به تاریخ های اتفاقات اشاره می کرد و می گفت آقای فرگوسن تنها مربی ای است که به خاطر این کارها تنبیه نشده است. او سپس به برنامه مسابقات تاخت و اینکه چطور همه جا باب میل یونایتد ترتیب داده شده است. صدای رافا مبهم و تلخ و پارانویا به نظر می رسید. او خودش را به مسخره گرفته بود و این فاجعه بود. نمی توانستم درک کنم که چطور رافا خودش را در این موقعیت با استاد جنگ روانی، فرگوسن قرار می دهد. آن هم در شرایطی که با آرامش خیال در سال جدید در صدر جدول حضور داشتیم.
جرارد بعد گفت که وقتی به اردوی تیم ملی رفته بود بازیکنان منچستر به او گفتند که فرگوسن پس از شنیدن حرف های بنیتس خندید و گفت: فهمیدم فهمیدم!
فکر نمی کنم رافا به عنوان یک شخص از من خوشش بیاید. دلیلش را نمی دانم اما این احساس از مادرم به من منتقل شده است. او پیش از این که با من حرف بزدند، با مادرم صحبت کرده بود. در ژوئن 2004 رافا جانشین ژرارد هولیه شد. من در آن زمان در پرتغال بودم و عضوی از تیم انگلستان در یورو بودم. با وجود اینکه هولیه کنار گذاشته شده بود، هنوز علاقه زیادی به لیورپول داشت و ما رابطه نزدیکی داشتیم. او و مادرم به پرتغال پرواز کردند تا بازی انگلستان مقابل کرواسی را ببینند. آن جا بود که آن ها با رافا روبرو شدند. ژرارد مادرم را به رافا معرفی کرد.
آن ها دست دادند و سلام کردند و بلافاصله رافا بی پروایانه پرسید: استیون پول دوست دارد؟ به جای اینکه با سلام و اینکه از دیدنتان خوشحالم، این ها اولین جملاتش بودند (توضیح: در آن زمان شایعه انتقال جرارد از لیورپول مطرح بود). مادرم جواب داد که این چه جور سوالی است. می توانم تلفن را بردارم و با تمام مربی های سابقم حرف بزنم. به جز رافا. این غم انگیز است چون بهترین شب زندگی ورزشی ما در کنار هم رغم خورده است و با این وجود هیچ ارتباطی با هم نداریم. او بازیکنانی که اسپانیایی صحبت می کردند را بیشتر دوست داشت. او به خصوص طرفدار بازیکنانی اهل آمریکای جنوبی بود اما این از نظر من مشکلی نداشت.
در فصل 09-2008، رافائل بنیتس و سر الکس فرگوسن جنگ روانی ای را به راه انداختند که به زعم بسیاری دلیل اصلی از دست رفتن قهرمانی قرمزهای مرسی ساید بود.
رافا به کنفرانس مطبوعاتی رفت و همه چیز معمولی به نظر می رسید اما بعد دست در جیبش کرد و چند ورق کاغذ بیرون کشید. آن ها را روی میز پخش کرد و با گفتن حقیقت (فکت) شروع کرد. او مرتب می گفت حقیقت و جمله هایی را پس از آن می گفت. نمی توانستم چیزی که می شنوم را باور کنم. در مبل فرو رفته بودم و دست به سینه نشسته بودم و انگشتانم را در بازو هایم فشار می دادم. برای او احساس شرمندگی می کردم.
او می گفت که چطور منچستر یونایتد و "آقای فرگوسن" بابت اشتباهاتشان تنبیه نشده اند. او به تاریخ های اتفاقات اشاره می کرد و می گفت آقای فرگوسن تنها مربی ای است که به خاطر این کارها تنبیه نشده است. او سپس به برنامه مسابقات تاخت و اینکه چطور همه جا باب میل یونایتد ترتیب داده شده است. صدای رافا مبهم و تلخ و پارانویا به نظر می رسید. او خودش را به مسخره گرفته بود و این فاجعه بود. نمی توانستم درک کنم که چطور رافا خودش را در این موقعیت با استاد جنگ روانی، فرگوسن قرار می دهد. آن هم در شرایطی که با آرامش خیال در سال جدید در صدر جدول حضور داشتیم.
جرارد بعد گفت که وقتی به اردوی تیم ملی رفته بود بازیکنان منچستر به او گفتند که فرگوسن پس از شنیدن حرف های بنیتس خندید و گفت: فهمیدم فهمیدم!